علاقه به فرزند زیاد و تاکید رهبری من را مصمم تر کرد!

علاقه به فرزند زیاد و تاکید رهبری من را مصمم تر کرد!

علاقه به فرزند زیاد و تاکید رهبری من را مصمم تر کرد!

مدل کودک: خودم احساس می کنم با پنج فرزند شرایط خیلی جذابی دارم. یک وقت هایی می گویم اگر یکی از این ها نبود مگر می شد؟ اصلا زندگی خیلی تکراری و همه چیز خیلی یکنواخت می شد.
به گزارش مدل کودک به نقل از ایسنا، شاید برای بسیاری از افراد دهه ۵۰ و ۶۰، گذشته، یادآور خاطرات تلخ و شیرینی از بازی ها و با هم بودن ها در کنار خواهر و برادر یا بچه های همسالانشان در بین فامیل و همسایه ها باشد. اگرچه خبری از اسباب بازی های متنوع یا وسایل مدرن امروزی برای سرگرمی نبود، اما دغدغه تنها بازی کردن بود. چیزی که جای آن در عصر حاضر با گوشی و بازی های اینترنتی پر می شود. هم اکنون خیلی از خانواده ها به دلیلهای گوناگونی مانند دغدغه های اقتصادی و کاری حاضر به فرزندآوری نیستند و یا تنها به داشتن یک فرزند اکتفا می کنند. اما کودکی که بدون خواهر یا برادر بزرگ می شود، ممکنست گرفتار مشکلات زیادی در آینده شود.
در کشور ما نیز در دهه ۶۰ برای کنترل جمعیت، سیاست هایی را اجرا کردند. «فرزند کمتر زندگی بهتر» شعاری بود که شاید به گوش خیلی از افرادی که آن دوران را سپری کردند آشنا باشد، اما در سال ۱۳۹۱ رهبر معظم انقلاب ادامه این سیاست را از اواسط دهه هفتاد به بعد کاری اشتباه دانست و بر ضرورت فرزندآوری تاکید فرمودند. در این رابطه با خانم زهرا ابراهیمی، مادری که داشتن فرزند زیاد را از آرزوهای خود عنوان می کند و الان با داشتن پنج فرزند از شیرینی های آن می گوید، به گفتگو نشستیم که در ادامه می خوانید:
نظر شما درباره ی فرزندآوری چیست؟ چگونه به این نتیجه رسیدید که پنج فرزند داشته باشید؟

بحث فرزندآوری الان خیلی مطرح شده و از دیدگاههای مختلف به آن پرداخته می شود. هر کسی با دیدگاه خودش در مورد آن نظر می دهد، اما برای من دو عامل اصلی برای این مساله وجود داشت. یکی اینکه من در یک خانواده کم جمعیت بزرگ شدم. یک خواهر که چهار سال از من بزرگتر و یک برادر که از ۱۳ سال از من کوچک تر بود. تقریباً تا سن ۱۳ سالگی ما دو فرزند بودیم. من به شخصه دوست داشتم، برای بچه هایم شرایطی را فراهم کنم که خواهر و برادر بیشتری داشته باشند و از بچگی خودشان لذت ببرند. این همیشه آرزوی من حتی از سنین کم بود، بعد که وارد فضای زندگی مشترک شدیم و فرزند اول مان هم به دنیا آمد بحث جهاد عنوان شد که فرزندآوری جهاد است و خیلی هم مقام معظم رهبری روی آن تاکید نمودند. چون وقتی جهاد مطرح می شود یک فوریتی دارد، زمان زیادی نداریم که بتوانیم این وظیفه را انجام دهیم، بدین سبب تصمیم گرفتم بچه هایم را با فاصله سنی کمتری به دنیا بیاورم. من الان بچه هام پشت سر هم هستند. شاید علاقه من بود که بچه های بیشتری داشته باشم، اما اگر بحث آن فوریت ها مطرح نبود می توانستم با فاصله سنی بیشتری بچه هام را به دنیا بیاورم. پسر اولم متولد ۹۳، دخترم ۹۵، دوقلوهام ۹۸ ودختر پنجم هم متولد ۱۴۰۱ است.
خیلی ها می گویند سه یا چهار سال باید بین بچه ها فاصله باشد، اما من به شخصه انتخابم این بود که فاصله بین بچه هام کمتر باشد و موجب شد که این شرایط را با همه آن سختی هایی که دارد قبول کنم، اما وقتی که در مسیرش قرار گرفتم دیدم که چه قدر برکاتش هم بیشتر است یعنی من واقعا می بینم که بچه ای که فاصله سنی اش با برادر یا خواهرش دو سال است، چه قدر به هم نزدیک تر هستند. چه قدر دنیاشان مشترک است و چه قدر حرف هم رو بهتر می فهمند. واقعا خدا را شکر کردم که حالا در زمانی که باید این تصمیم رامی گرفتم، توانستم این کار را انجام دهم. یک سری ترس هایی که اطرافیان وارد می کنند وجود دارد، اما سال به سال که جلوتر می روم خدا را شکر می کنم. خلاصه اینها را اول من لطف خدا می بینم. یک جاهایی آدم باید تصمیم بموقع بگیرد. دلیل برای تراشیدن زیاد است، اما کسی که واقعا نیت اش این است که بخواهد امر ولی اش رو سریع انجام دهد، خدا هم فوق العاده خیرات و برکات ویژه ای را سرازیر می کند، چیزی که به چشم خودم دیدم.

با هر بچه ای که به خانواده اضافه می شود از وجود آن بچه، رزق اش هم به بقیه خواهر و برادرها می رسد، حتی پدر و مادر هم واقعا روزی بهتری دریافت می کنند. بدین سبب جاهایی هم وجود دارد که باید اعتماد کرد تا این رزق به ما برسد. این ها بحث معنوی این قضیه هستند.
با توجه به اینکه شرایط اقتصادی سختی داریم، شما چگونه هزینه پنج فرزند را مدیریت می کنید؟
یک چیزهایی است که ما به آن درآمد می گوییم و یک چیزهایی است به نام رزق. برای مثال پدر و مادر حساب می کنند که تا آخر سال این قدر درآمدمان است، پس ما به این میزان می توانیم هزینه نماییم، اما چیزهای دیگری وجود دارد که از حساب و کتاب ما خارج است. بطورمثال در طول سال شرایطی پیش می آید که فکر نمی کردیم که از عهده آن بر بیایم، بدین سبب رزق هایی بوده که ما حساب اش را نکرده بودیم وقتی ما تو ذهنمان است که بطور منطقی دو دوتا می شود چهارتا، اما زمانی که حاصل آن می شود شش یا هشت، این آن رزقی است که می رسد. من و همسرم این را درباره ی بچه ها به عینه با گوشت، پوست و استخوانمان، درک کردیم. هر بچه ای که می آید رزق اش جداگانه است. اگر بچه پنجم ما نبود یک سری نعمت ها و امکانات رزق آن بچه است که ما نداشتیم، حتی یک سری سفرها. بسیاری از این چیزها ما فکرش را نمی کردیم اما چون رزقش بوده اتفاقا به ما هم رسیده و من چیزی که به شخصه خیلی لمسش می کنم. با هر بچه ای که به خانواده اضافه می شود از وجود آن بچه، رزق اش هم به بقیه خواهر و برادرها می رسد، حتی پدر و مادر هم واقعا روزی بهتری دریافت می کنند. بدین سبب جاهایی هم وجود دارد که باید اعتماد کرد تا این رزق به ما برسد. این ها بحث معنوی این قضیه هستند.
از جنبه دیگر هم اگر بخواهیم به این قضیه نگاه نماییم می بینیم که کلا خصلت انسان اینگونه است که وقتی بخواهد در چالشی قرار بگیرد، تلاش می کند برای آن چالش یک راه حل مناسبی پیدا کند. وقتی فرزند جدیدی به خانواده اضافه می شود، شرایط خانواده به این سمت می رود که خوب فکر نماییم، ببینیم که چه طوری می توانیم تلاش مان را بیشتر نماییم از چه ظرفیت هایی می توانیم استفاده نماییم. در حقیقت پدر و مادر خانواده اهتمام می کنند، شم اقتصادی شان را فعال تر کنند و از ظرفیت هایی که قبلا هم بوده اما بهش فکر نمی کردند بیشتر استفاده نمایند. در کل انسان در چالش رشد بیشتری می کند. هر بچه به نظر من یکی از شرایطی که بوجود می آورد این است که خانواده تلاشش را برای درآمدش بیشتر می کند. یعنی ما در آن شرایطی که قرار می گیریم تلاشمان را انگار بیشتر می نماییم و خدا هم به آن تلاشی که صورت می گیرد، برکت می دهد.
اینکه الان بخواهم از ترس گرانی بچه بعدی را نیارم در حقیقت دارم خودم را از آن چالش جدید دور می کنم آن چالشی که می توانست اتفاقا من را رشد بدهد. می توانست خانواده را نیز از نظر اقتصادی رشد دهد و ظرفیتهای پنهان خانواده را فعال تر کند، اما خودشان را از این محروم می کنند و می گویند نه. می خواهند در آن دایره امن ذهنی باقی بمانند. اما خانواده ای که توکل می کند به خدا دوما تصمیم اش را می گیرد و توی این مسیر قرار می گیرد، تلاش می کند بیشتر ابعاد مختلف ظرفیتی و توانایی خودش را فعال کند.
شاغل هستید؟ اگر بیرون از منزل کار می کنید چگونه بین کارهای بیرون و مراقبت از فرزندان و کارهای خانه تعادل برقرار می کنید؟
من مدیر یک موسسه هستم و فعالیت ویژه ای در مباحث خانواده دارم. در فضای مجازی هم به اندازه شرایطم فعالیت خودم را انجام می دهم. شرایط کارم و بطور کلی اهداف و برنامه هایی که دارم، قدمهای بزرگی است، اما به خاطر شرایط بچه ها الان قدم های خیلی آرامی بر می دارم چون اولویتم بچه ها هستند. بخصوص بچه های زیر ۷ سال، که به حضور مادر در کنار خود بسیار احتیاج دارند. بخش زیادی از کارهایم را مجازی پیش می بریم و برنامه های حضوریم را هم خیلی مدیریت شده و کنترل شده انجام می دهم، تا از وظیفه خودم درکنار بچه ها بودن کوتاهی نشود. زمانی هم که لازم باشد بیرون از خانه باشم اهتمام می کنم خیلی کوتاه باشد، با همسرم هماهنگ می کنم تا در مورد آرامش بچه ها خیالم راحت شود.

حرف های منفی و ناامید کننده شنیدم. تعجب دیدم. خوشی دیدم، اما من به شخصه می گویم که هر کسی به اندازه درکش، نظرش را می دهد، من نمی توانم از دیگران انتظار داشته باشم و سطح درک شان را تغییر دهم. ورای واکنش های مثبت و منفی اطراف، هدفم برای من باارزش و راهم برای من مهمست.
بحث تک فرزندی شرایطی کاملا متفاوت دارد و مشکلات خاص خودرا دارد. شما چه قدر فکر می کنید تولد فرزند دوم و به طبع آن، بعدی ها بر روی فرزند اول تان تاثیر داشته؟
وقتی که یک بچه جدید به دنیا می آید، بچه های قبلی شرایط جدیدی را تجربه می کنند من هم در مباحث تربیتی دغدغه بسیاری داشتم و مطالعه زیادی در اینباره داشتم و در وضعیت مختلف اهتمام کردم، آموزش ببینم. اینکه بچه من دو سال دارد و مقرر است خواهرش به دنیا بیاید، او دارد شرایط جدیدی را تجربه می کند. حتی ممکنست یکسری واکنش های طبیعی نشان دهد، چونکه سال ها توجه ها روی او بوده است، الان یک بچه دیگر می آید، توجهات تقسیم می شود. اما این قضیه مثل این می ماند که وقتی به بچه واکسن می زنیم. واکسن کمی درد هم دارد شاید تب هم داشته باشد اما چون برای کودک مفید می باشد، به او کمک می نماییم این شرایط را بپذیرد و با آن کنار بیاید، تدابیری که لازم است را برای وی در نظر بگیریم. بچه جدید هم همین است ممکنست بچه قبلی واکنش هایی نشان دهد ما باید کمک نماییم که از این دوره بگذرد چون خواهر و برادر داشتن هم به نفع خودش است هم در آینده خودش از این شرایطی که دارد، لذت می برد. اما در آن برهه می تواند برای کودک سخت باشد. حتی ممکنست یکسری از حسادت ها را هم نشان دهد، اما صبوری پدر و مادر و اینکه با تدبیر با او رفتار کنند موجب می شود که کودک این دوران را بگذراند. بدین سبب وقتی این صبوری را می کنید پس از دو تا سه ماه می بینیم بچه جدید هم پذیرفته شد و اتفاقا دنیای آن بچه قبلی دنیای شادتر و بهتری می شود.
من به خاطر شرایط کارم خیلی با خانم ها درارتباط هستم خیلی به من مراجعه می کنند، می گویند که ما هم شرایط شغلی داریم هم بچه چکار نماییم. سفارش من بطور معمول به آنها این است که از مرخصی های خودتان استفاده کنید. دغدغه آنها، این است که می گویند ما آن موقع دیر بازنشسته می شویم. الان مرخصی زایمان و شیردهی داریم که با حقوق است اما اگر پس از آن بخواهیم مرخصی بگیریم، بدون حقوق است. من سفارش ام این است که خانم ها خودشان را فراموش نکنند. نمی گویم کارشان را کنار بگذارند اما تا جایی که می توانند کار خودرا سبک انجام دهند که هم به مادری شان صدمه وارد نشود و هم خودشان بتوانند درمسیر علاقه شان ادامه دهند. بعدا که بچه ها بزرگتر می شوند اتفاقا از این انتخاب شان خوشحال تر هستند. من الان خانم های کارمندی را می بینم که فرزندشان دبیرستانی یا دانشجو هستند که بازنشست شدند و می گویند به خانه ماندن عادت نداریم ۲۰ سال می رفتم سرکار، الان حالم بد است. در صورتیکه می توانستند هم استراحت کنند و هم بچه شان را بزرگ کنند و الان هم دیرتر بازنشست شوند.

واکنش اطرافیانتان نسبت به چند فرزندی شما چگونه بوده است؟
انواع و اقسام رفتارها و واکنش ها را دیدم به تعداد آدم هایی که با ما برخورد می کنند، هر کدام رفتار و واکنشی را نشان می دهند. یکی می گوید وای چه قدر بامزه هستند. یکی می گوید وای می خواستی چکار کنید، چه جوری می خوای از پس آنها بر بیای، به آینده شون فکر کردی؟
حرف های منفی و ناامید کننده شنیدم. تعجب دیدم. خوشی دیدم، اما من به شخصه می گویم که هر کسی به اندازه درکش، نظرش را می دهد، من نمی توانم از دیگران انتظار داشته باشم و سطح درک شان را تغییر دهم. ورای واکنش های مثبت و منفی اطراف، هدفم برای من باارزش و راهم برای من مهم می باشد. من و همسرم یاد گرفتیم که واکنش های مختلف را ببینیم و از کنارشان عبور نماییم.
برای مثال خیلی ها بودند که وقتی شنیدن من بچه پنجمم را حامله هستم حتی با من رفتار سرد و سنگینی داشتند و انتقادی برخورد کردند. ولی الان خودشان می گویند وای چه قدر این بچه دوست داشتنی است، یا وقتی وارد خانه ما می شوند، کاملا می بینم، حالشان عوض می شود می گویند چه قدر اینجا آدم حالش خوب می شود.
از زیبایی ها و سختی های چند فرزندی بگویید.
اعتقاد من این است که زندگی انتخاب، سختی است. گاهی اوقات ذهنیت ما اشتباه است. اینکه کی می شود که از این سختی ها راحت شویم، در صورتیکه اینگونه نیست. آدمی در زندگی برای رسیدن به یک سری چیزها باید یک سری از سختی ها را تحمل کند. این سختی ها انتخابی است. یعنی من هستم که تصمیم می گیرم که یک بچه داشته باشم یا پنج تا. نگهداری از یک بچه هم سختی دارد، این جوری نیست که راحت باشد. برای مثال الان بچه های من اگرچه سن شان کم است. اما اگر خریدی داشته باشم، می توانم بچه کوچک تر را بسپارم به بچه بزرگ تر و دنبال کارم بروم. می دانم که بازه تحمل بچه ها، یک یا دو ساعت است. بدین سبب می روم و می آیم، اما کسی که تک فرزند دارد واقعا یک سری سختی هایی دارد که خودم هم داشتم. نمی تواند فرزندش را تنها بگذارد یا وقتی که بچه بزرگ تر می شود نیاز به بازی دارد. دائم دوست دارد مادر و پدر با او بازی کنند وقتی آن نیازهاش ارضا نمی شود دائما خواسته های مختلفی دارد. برای مثال وسیله های پرهزینه می خواهد در صوتی که می بینیم در چند فرزندی خودشان با هم بازی می کنند و درخواست های هزینه دارشان خیلی کمتر است. یعنی آن مادری که یک بچه دارد هم یک سری از سختی ها را انتخاب می کند و کسی که چند فرزند دارد هم یک سری از سختی ها را انتخاب می کند. اما من باید ببینم ارزش هام چه چیزهایی هستند و سختی که انتخاب می کنم بر مدار ارزش هام باشد، بدین سبب پای آن سختی ها هم می ایستم. اساسا بچه داری دشوار است. بچه می خواهد دندان در بیاورد تب می کند. یا بطورمثال ایام مریضی گاهی اوقات می بینید من چند هفته درگیرم. این ها واقعیت هاییی هستد که وجود دارند، اما این جور نیست که فقط مال من باشند. پدر و مادرهای ما هم یک سری سختی هایی را تحمل کردند.
بچه ها در کارهای خانه به شما کمک می کنند؟
بچه های بزرگتر به یک مرحله ای رسیده اند که یک سری کارها و مسئولیت ها را به آنها می سپارم و انجام می دهند و بچه های کوچک تر هم به اندازه توان شان کمک می کنند وقتی می بینند خواهر و برادر بزرگتر دارند کمک می کنند آنها هم مشتاق تر می شوند.
یکی از وظایف مادر این است که آن حس همکاری را در بچه به وجود بیاورد. یعنی اگر بچه نداند من باید خودم اهتمام کنم یک شرایطی را فراهم کنم و ازآن ها کمک هایی را بگیرم، تا به آنها احساس مفیدبودن، دست بدهد، تا دفعه دیگر با اشتیاق بیشتری بیایند.
رابطه بچه ها با همدیگر چگونه است؟
بچه ها لحظه های تلخ و شیرین زیادی با هم دارند. یک زمانی است که از بامداد وقتی از خواب بیدار می شوند، با هم بازی می کنند. یک دفعه می بینید بر سر یک چیزی به چالشی بر می خورند و با هم دعوایشان می شود، اما از آن عبور می کنند و در آن نمی مانند. انگار خودشان هم یاد گرفتند. هر کدام شان یک سری روحیاتی دارند. برایم مهمست که هوش ارتباطی شان رشد پیدا کند و بتوانند تعامل را با اخلاقیات مختلف یاد بگیرند.

ممکن است، جایی یا مهمانی رفته باشید و کودکی در آنجا بخواهد با یکی از بچه ها درگیر شود یا وسیله ای را بگیرد، واکنش خواهر یا برادرهای دیگر چگونه بوده است؟
اتفاقا همین دیشب جایی رفته بودیم، تخت بغلی ما بچه شان می خواست با دختر کوچک من بازی کند پسرهای دوقلویم اگرچه پنج سال بیشتر ندارند، فکر کردند که آن بچه می خواهد خواهرشان را اذیت کند، بدین سبب وسط غذا بلند شدند رفتند دنبال خواهرشان و گفتند آبجی ماست، بهش کاری نداشته باش و سریع نگران اش شدند. برای من این صحنه جدید نبود خیلی دیده بودم ولی اطرافیان ما خیلی توجه شان جلب شده بود، می گفتند این ها چه قدر بامزه هستند اگرچه خودشان چهار یا پنج سال شان بیشتر نیست چه قدر حواس شان به خواهر کوچکترشان است.
برخی افراد ازدواج کرده اند و از داشتن بچه واهمه دارند از مسائل اقتصادی گرفته تا ترس از پذیرش مسئولیت. سفارش شما به آنها چیست؟
خیلی با این جور افراد مواجهه شدم. شرایط ما برایشان جدید بوده و هم خودشان ترس داشتند. اما من سفارش ام به آنها این است که تا وقتی که بخواهید پشت ترس هایتان مخفی شوید، ترس ها شما را مدیریت می کنند. از امیرالمومنین روایت داریم که می فرمایند: «خودت را در دل ترسهات بنداز تا بتوانی غلبه کنی». بدین سبب تا وقتی که شما آن جرات را در زندگی ات پیدا نکنی، نه پیشرفتی می توانی داشته باشی نه شرایطی که در آن رضایت خودت بیشتر شود. به آنها می گویم ترس از مسائل اقتصادی یک ترس کاذب است که فقط من و شما را از داشتن نعمت بچه محروم می کنند. انتخاب با خودتان است می توانی این محرومیت را انتخاب کنی. ولی من سفارش می کنم که به خدا توکل کنید. چون واقعا رزق بچه ها بطور ویژه ای می رسد. ازدواج هم همچنین است. وقتی جوانی ازدواج می کند می بیند چه قدر گشایش ها برایش ایجاد می شود اهتمام می کنم با آرامش آن چیزهایی که خودم لمس کردم را براشان توضیح دهم.

زمانی که مادری خسته است با احساس های منفی خودش را سرزنش یا با بچه ها بدرفتاری نکند. من خیلی وقت ها می گویم خدایا من الان فقط خسته ام هیچ نظر وحرفی ندارم، کمی استراحت کنم حالم خیلی بهتر می شود بدین سبب از خودم زمان می گیرم
آیا شما از خودتان به عنوان یک مادر راضی هستید؟ برای نمونه برخی از مواقع عذاب وجدان هایی به سراغ آدم می آید که احساس می کند در مقابل فرزندش کم کاری کرده است؟
مادری دنیای خیلی خاصی است، دنیای پر از احساسات، مسئولیت، عاطفه مادری و حسی که درمادرها خیلی زیاد است به نام عذاب وجدان.
سفارش ام به مادرها این است که اولا من به اندازه توان خودم اهتمام می کنم، رفتاری درست بر مدار ارزش ها با بچه هام داشته باشم. یا اهتمام می نماییم چیزهایی را که نمی دانم را آموزش ببینم تا بفهمم راه حلش چیست؟ بدین سبب به اندازه توان خودم اهتمام می کنم انجام دهم اما از یک جاهایی به بعد با خودم هم مهربان باشم بگویم منم تلاش خودم را کردم تا این حد هم توانستم، اگر عیبی، نقص یا ایرادی هم وجود دارد می گویم خدایا تو دیدی از توان خودم کوتاهی نکردم. دیگه من بقیه شو از خودت کمک می خواهم. یعنی این خود شفقتی مادرها یه وقت هایی ضعیف است و موجب می شود خودشان را تخریب کنند بعضی وقت ها مانع مادر شدن جدید می شود که می گویند من از پس همین هم برنمی آیم باز هم مادر شوم.
یک خاصیت خیلی خوبی که بچه ها دارند، این است که خیلی شرایط شان برای ترمیم آماده است. بطورمثال وقتی مادری برای ترمیم وارد رابطه با فرزندش می شود، بچه ها خیلی ترمیم پذیر هستند و روح بزرگوارانه ای دارند. اما گاهی اوقات مادر این ترمیم را در نظر نمی گیرد یا باورش نمی کند، دائم خودش را در نقش مادر ضعیف می بیند و با این ذهنیت جلو می رود.
آیا زمانی بوده که کلافه و خسته شوید و از داشتن پنج بچه اظهار پشیمانی کنید؟
همه ما انسان هستیم اینکه خستگی در همه ما اتفاق بیافتد طبیعی است. اگر مادری بگوید که من خسته نمی شوم عجیب است. اما چیزی که هست این است که آدم باید خودش را پیدا کند. یعنی اگر من در این مواقع که خسته می شوم بتوانم به اندازه نیم یا یک ساعت با خودم تنها باشم و استراحت کنم، حالم خوب می شود. اتفاقا می شوم همان مادر پرانرژی قبل.
بدین سبب زمانی که مادری خسته است با احساس های منفی خودش را سرزنش یا با بچه ها بدرفتاری نکند. من خیلی وقت ها می گویم خدایا من الان فقط خسته ام هیچ نظر وحرفی ندارم، کمی استراحت کنم حالم خیلی بهتر می شود بدین سبب از خودم زمان می گیرم. مادرها این ها را تجربه کردند. برای مثال آخر شب که می شود می گویم من بامداد با این همه کار چکار کنم. ولی وقتی بامداد بلند می شوم چون استراحت کردم و حالم خوب است. می گویم این کارها چیزی نیست، از پس آن بر می آیم. بدین سبب مدیریت افکار و کلام خیلی مهم می باشد. وقتی خسته هستید حرفی نزنید و نظری ندهید که حرفتان برای بچه ها یا همسرتان بار منفی داشته باشد. خیلی وقت ها مادرها به خاطر غلبه خستگی حواس شان نیست. فکر منفی تبدیل به کلام منفی می شود. زمانی که حالشان خوب می شود یادشان می رود که چه گفته اند. ولی بچه ها و اطرافیان آن حرف ها در وجودشان می ماند.

برای تفریح و ورزش یا مطالعه خودتان وقت می گذارید؟
این مساله در اصل واجب است. اگر یک مادر می خواهد سرحال باشد، باید برای خودش یک وقتی را پیدا کند. حالا من نگاه می کنم که در این ۲۴ ساعت کی می توانم برای خودم زمان بخرم که هزینه ای هم دارد. بطورمثال زمانی که پس از نماز بامداد بچه ها خواب هستند. هزینه آن هم نخوابیدن است اما وقتی این هزینه را می دهید و این زمان را برای خودتان می خرید با خودتان می گویید من دو ساعت برای خودم بودم و آن حس ارزشمندی را هم برای خودتان دارید.
زندگی با داشتن پنج فرزند چگونه است؟
خیلی جذاب است. شرایط خیلی متفاوتی است یعنی گاهی ما برخی اوقات سرسفره یک غذای معمولی داریم، ولی وقتی می خواهیم، بخوریم اگرچه امکان دارد، نیم ساعت بیشتر سر سفره نباشیم، اما می بینیم که چه قدر شرایط متفاوتی را تجربه می نماییم. بطورمثال یه جایی بچه ای چیزی می گوید، یا یکی از آنها بی دقتی می کند، غذاش می ریزد، بقیه بچه ها می خندند.
یعنی هر کدامشان با استعدادی که دارند رفتارهایی را انجام می دهند. من با خودم می گویم این نیم ساعت ما چه قدر متنوع گذشت. یعنی خودم احساس می کنم با پنج فرزند شرایط خیلی جذابی دارم. یک وقت هایی می گویم اگر یکی از این ها نبود مگر می شد؟ اصلا زندگی خیلی تکراری و همه چیز خیلی یکنواخت می شد.

منبع:

مدل کودک

تولید, جامعه, خانواده, کودک, مد و فشن

No description. Please update your profile.

~~||~~Comments Are Closed~~||~~