در سومین سالگرد درگذشت کی عطا طاهری بویراحمدی، قسمتی از یادداشت ایرج افشار درباره این چهره فرهنگی بازخوانی شده است.
در یادداشت سارا مرادی نژاد (طاهری بویراحمدی)، نوه این چهره فقید که در اختیار ایسنا قرار گرفته است، می خوانیم: در مصاف این روزها و گریبان گیری ویروس کرونا که پا به پای تکنولوژی، طریق بودن و ساختار خودرا افسارگسیخته و شتابناک شکل می دهد و پیش می برد و از پس این همه تلاش، برایش چه سودی می توان داشت از جان ستانی مخاطبانش که عاقبت منجر به نیستی خود می شود! بهره اش بماند برای بهره جویان… و در این بلبشوی تیره از غبار ناامیدی ریخته بر سر و روی جان ها و نفس های به تنگ آمده، می توان رجعت کرد و بازخواند زندگی آدمیانی که چگونه پیشامدهای روزگار، عرصه زندگی را بر آنان تنگ کرده است و اما با همت شان پهنه وجود و نگرش شان را وسیع و کارآمد و فراخ کرده اند.
و یادآوری این شگرد انسانی، که در مقابل موقعیت های خودخواسته و ناخواسته از تعادل حفظ شده خویش به نامیزانی می روند تا شاید گامی رهگشای دیگر بنهند، خود قوت قلبی است برای رخدادهای نیامده زمان و گذر کردن از تندبادهای ناامیدی.
امروز نهم فروردین ماه سال یک هزار و چهارصد، سومین سال روز کی عطا طاهری بویراحمدی است و با قدمت قریب به یک قرنِ پرمخاطره ای که گذشت. و چنان چه از پسوند شهرت وی پیداست، می شود به جغرافیای زیستش پی برد و از پیشوند نامش، به مقام و رده اجتماعی اش اندیشید. و با خواندن کتابش «کوچ کوچ» به زیر و بم زندگی پر از جدال و انتخاب و اجبارش می توان دریافت که عنوان و نام از چیزی سخن می گوید و مجادله زندگی از چیزی دیگر. از تضاد تراژدیک کی بودن و خان زادگی تا مسیری پر از رنج و مرارت و آوارگی، کسی که از دل پردرد او جز شکوفه مهر نرویید.
جلد اول کتاب «کوچ کوچ» با لطف دوست گرانمایه کی عطا، زنده یاد استاد ایرج افشار و همت انتشارات سخن در سال ۱۳۸۸ چاپ شد و جلد دوم آن با نگارش پسرشان کی مهرداد طاهری نیز آماده چاپ است.
در این جا گوشه ای از یادداشت دکتر افشار را می خوانیم:
بیست و چند سال پیش که در دهدشت بودم و طبعاً به دولتسرای عطا طاهری فرود آمده، ایشان نسخه زیراکسی از بخش اول «کوچ کوچ» را به من داد و گفت در کتابخانه شما برای آیندگان بماند.
کوچ کوچ را با لذت خواندم برای اینکه مرا با سرزمین کم شناخته بویراحمد و کهگیلویه، زندگی های کوهی و کوچی آن خطه آشنا می کرد. جز آن از وقایع تاریخی منطقه آگاه می شدم و اتفاقاتی که سبب آوردن عطا به هنگام کودکی به طهران شده بود.
پدران عطا از بزرگان منطقه بوده اند و خود او نیز بعد از شهریور ۱۳۲۰ در چند حرکت اجتماعی و سیاسی آن سرزمین دلاوربنیاد شرکت داشت، بخصوص موقعی که آلمان ها قسمتی از عشایر جنوب را بر ضدانگلیسی ها برمی انگیختند… دوست معزز من آقای عطا طاهری متولد ۱۳۰۷ سه گونه زندگی داشته است: ایلی و کوچی، سیاسی و اجتماعی، و فرهنگی و معلمی. او خوب توانسته است در کتاب خود این جوانب را به قلم گویا و استوارش بنمایاند و خواننده را با خود به ستیغ کوه های بلند رشته دنا و میان جنگل های بلوط و بَنه بکشاند و آبادی هایی چون باشت و دهدشت و سی سخت و البته یاسوج را بشناساند و طرز کوچ مردمان دلیر و دلاور را احساس کند. وی در این نوشته مواج و گاه هیجانی می کوشد حرکات و سکنات مردم ایلی کوچ رو و صفات خاص آنها را که یادگار قرون بعد از قرون است به روشنی عرضه کند، مانند این که می نویسد: «ایلی پرنده آزاد دشت و جنگل کوهساران است… چنین بود که ایلی هر بار نیروی واکنشی را در مقابل رنج آوران که در درون خود فشرده و انباشته است و در زمانی بسامان، در دوران سستی و ناتوانی سردمداران مُلک، آنرا منفجر می سازد و باز به تعبیر اشتباه آمیز بعضی مفسران بازگشت قبیله گرایان است به دوران خانه به دوشی از رده خارج شده و بیدار شدن باز هم روحیه غم گذشته را خوردن و پس گرایی و کوچ و دام و طبیعت را آرایه بستن و زیبا و دلنشین نشاندن که عادت است و عادت را نشاید و نتوان تغییر دادن. اما مفسر رسمی یا تفننی که ریشه یاب نیست یا درد مردمی ندارد چه بسا نداند که حقیقت نه این است و تفسیر و پژوهش سرپوشی است بر روی واقعیت ها و آنان گناهکارانند.»
در پی بیان دکتر افشار از زندگی سه گانه کی عطا و از برهم نهشتی لایه های زمان و رخدادها، زندگی سختی ها را به او می آموخت و او به تعریف زیبایی های زندگی با همه فراز و نشیبش می نشست.
از دورترین خاطره ها، برآمدن از خون پدرِ کشته سیاست
اعدام یکایک قوم و خویشان به جهت دهن کجی و مبارزه با غارت نفتی انگلیس
یا پیش روی آن کودک شادی طلب، تزریق شرنگ مرگ به دایی اش از دکتری شفابخش!
نور امیدش همراهی مادر فرزانه خان زاده اش و سخن گفتن از زندگی در اوج آوارگی
و باز درک جبر، تبعید، تنگنا و فقر اجباری
حیرت، شرم، خشم و اشک های پنهانی
تنهایی و تنهایی و تنهایی…
خودرا سپردن در رودخانه پر خروش رویدادها تا زمان انتخاب و آزادگی
و در بستر پیش رو، ترس بود و مبارزه، طغیان بود و پذیرفتن، عشق بود و امید…
احساس هایی که فرصت رخ نمودن خرافه در آن نبود و یا مسخ شدگی
با نگاه بی قضاوت، با درنگ و پرسشگری در پی چراها و گریزان از اوهام سلطه جوی ذهن آدمی
در این میان یافتن کورسورهای نور برای رهایی و جان بخشیدن به روشن اندیشی
تلخی های روزگار را در جام خالی جانش به شربتی گوارا بدل می کرد تا هر که بنوشد از جام او، سرمست، جام خودرا پر از انگبین کند…
و این کتاب توشه اش پر از بذر امید و بیزار از وهم ناامیدی است و خواننده این مفاهیم را در گذر مسائل ایلی و عشایری درمی یابد و بعد از خوانش کتاب به قول دکتر افشار شاید که مشتاق بشود در گاه مناسب، سری بزند به یاسوج بر دامنه دنا یا چیتاب و تل بابونه و نقاره خانه و آبادی هایی که در بهار بهشت واره ایرانند.
کی عطا طاهری در سال ۱۳۰۷ در بویراحمد سفلی دنیا آمد و در نهم فروردین ۱۳۹۷ بعد از یک دوره بیماری از دنیا رفت. از او بعنوان موسس نخستین کتابخانه در کهگیلویه و بویراحمد نام می برند. «درخت را نکشید»، «ممیرو» و «کوچ کوچ» از مهم ترین تالیفات این چهره برجسته فرهنگ و هنر استان کهگیلویه و بویراحمد است.