به گزارش مدل كودك در هر فامیل ایرانی، دست كم یك قتل اتفاق می افتد و هر خانواده ی ایرانی حتما درگیر یك قتل در بطن یا پیرامون خود شده است. تقریباً در تمامی خانواده های ایرانی، یك نفر دست به سرقت از خانواده یا دیگران می زند. یك سوم ایرانیان در حال حق السكوت دادن هستند، یك سوم در حال حق السكوت گرفتن و یك سوم هم بی عرضه هستند؛ وگرنه در یكی از دو دسته ی قبلی قرار می گرفتند!
در هر خانواده ی ایرانی یك نفر پیدا می شود كه به دسیسه مشغول می باشد و حاضر است حتی عمر و هستی خود یا دیگران را تباه كند، تا چیزی را تلافی كرده باشد. خشونت طلبی، توطئه گری، انتقام جویی، خلاف كاری، مصیبت زدگی، درماندگی و البته آدم كشی، نزد ایرانی ها و خانواده های ایرانی، امری رایج است!
این، تصویری است كه سریال ها و فیلم های ایرانی روایت می كنند و این پرسش را به وجود می آورند كه آیا واقعاً این گونه است و ما در چنین وحشت كده ی هولناكی زندگی می كنیم؟
در همین روزهای ماه مبارك رمضان كافی است كه به مجموعه های مناسبتی تلویزیون نگاهی بیاندازید؛ مثلاً همین سریال «برادر جان» یا «دلدار». چه چیزی در آنها مشهود است و بیشتر جریان دارد؟ همان عبارت ها و توصیف هایی كه در جمله های بالا آمده است؛ قتل، دسیسه، جرم و انتقام؛ آن هم در لحظه هایی كه با نواهای ملكوتی موقع اذان مغرب، آرامش می گیریم و رواست كه این آرامش، درونی شود و حس خوب روزه داری را با لذت فطری، تقویت كند؛ اما با این سریال ها، چه چیز به جایش می نشیند؟
این وضعیت البته تنها مجموعه های تلویزیونی را شامل نمی گردد. نگاهی به فیلم های جشنواره ی فیلم فجر در چند دوره ی گذشته هم نشان داده است كه برای كارگردانان ایرانی، حالا درام كلاً بر اساس «قتل» شكل می گیرد. درنتیجه، حتی كارگردانان توانمند سینما و تلویزیون ما هم مخصوصاً وقتی مقرر است سریالی را برای تلویزیون كارگردانی كنند و پولی به دست آورند، یا به خاطر سفارش كارفرما و آن چه از آنها خواسته می شود، یا به علت ساده تر بودن كار، كلاً درام را حول یك یا چند قتل شكل می دهند. مخصوصاً كه در مجموعه های تلویزیونی، از این رهگذر، شخصیت های بد داستان را به شكل افراطی هم می توان بسط داد؛ تا به وجه درام كار كمك گردد. همینطور این نوع شكل دهی با این سوگیری انجام می شود كه قاعدتاً مقرر است در قسمت پایانی كار كه در انتها ماه رمضان یا دهه ی محرم مقرر است پخش شود، شخصیت های بد داستان را متنبه كنیم؛ تا بعد بتوانیم مدعی شویم، معنویت را از این طریق تبلیغ و تشویق كرده ایم.
با این وصف ها، دو حالت بیشتر نمی توان متصور بود:
– یكی این كه تلویزیون و سینمای جمهوری اسلامی ایران، راوی واقعیت است و مردم كشور متمدن ما، تا این حد قاتل و دسیسه گر هستند!
این فرض كه اساسا باطل است و می توان گفت، چنین روایت گرانی، دست كم، راویان صادقی نیستند.
– دیگر این كه تلویزیون و سینمای جمهوری اسلامی ایران، مشوق مردم به قتل، دسیسه و انواع و اقسام خلاف است.
در این صورت می توان پرسید، «نفوذ» دقیقاً چه معنایی دارد؟ آیا نفوذ فرهنگی و اجتماعی دقیقاً به دنبال یك فعل و انفعال فیزیكی یا عینی برآمده از خارج شكل می گیرد؟ یا «نفوذ» می تواند آن نتیجه ای باشد كه الزاماً بر مبنای یك فعل و انفعال فیزیكی یا عینی برآمده از خارج شكل نگرفته است؟
آیا نفوذِ در خود، توسط خویش، امكان دارد یا بی معناست؟
دست آخر این كه اگر یك شخصیت سیاسی كه در نوشته های همگان، به وقار، متانت و هوشمندی شهره بوده است، درنهایت، دستش به جنایت قتل آلوده می شود، می تواند محصول همان جامعه ای باشد كه آن قدر در تلویزیون و سینمایش قتل به تكرار نشان داده شده است كه دیگر به امری بدیهی تبدیل شده؟
حال، آیا می توانیم از این بهراسیم كه در نتیجه ی تكراری كه قتل انسان ها را به امری بدیهی و رایج تبدیل نموده است، هر كدام از ما آحاد جامعه، امكان دارد حالا دیگر مستعد قاتل شدن باشیم؟
پاسخ و تدبیر مدیریت فرهنگی و اجتماعی كشور برای چنین دغدغه ای، چیست؟
علیرضا بهرامی – ایسنا