مدل كودك: شهرت، پدیده ی نوینی نیست. از دیرباز، در همه ی جوامع كسانی به واسطه ی توانایی ها و خصوصیت هایشان، از حكمت و شعر گرفته تا جنگاوری و دلیری، مشهور بوده اند؛ از گلادیاتورها در امپراتوری روم تا فلاسفه در یونان و شاعران در ایران.
اما از اوایل قرن بیستم، با ظهور رسانه و صنعت سینما داستان شكل دیگری به خود گرفت و پدیده ای نوین به نام «سلبریتی» پا به عرصه نهاد. تا قبل از آن، با زیر ذره بین بردن افراد مشهور هر جامعه در هر دوره ی تاریخی، می توانستیم به تصویری از ارزش ها و باورهای مورد قبول آن جامعه دست یابیم. پیش تر، از آنجائیكه در هر دوره، برخی خصوصیت ها، فضیلت به حساب می آمدند، فرد دارای آنها به شهرت می رسید اما از هنگام پیدایش دستگاهی به نام رسانه كه می توانست افراد را فارغ از توانمندی ها و فضیلت های آنان به شهرت برساند، این روند واژگون شد.
در قرن گذشته، در مرحله ی نخست این دگرگونی، افراد ابتدا شهره می شدند و سپس خصوصیت های آنان بعنوان فضیلت پذیرفته می شد. اما بعد از گذشت چند دهه، این بیماری وارد مرحله ی بدخیم خود شد. در روزگار ما، صرف شهرت، بعنوان فضیلت درآمده است و در میدان ارزش ها، بی رقیب، یكه تازی می كند. همان گونه كه «دنیل بورستین»، تاریخ نگار آمریكایی می گوید: «سلبریتی ها نه به خاطر دستاورهایشان، بلكه تنها به خاطر مشهور بودنشان سلبریتی می شوند.» پس هیچ جای شگفتی نیست اگر تحقیقاتی به ما بگوید كه از سال ۱۹۰۰ تا ۲۰۱۰، «توجه فرهنگی» مردم به بازیگران بیش از دو برابر شده است و حال آنكه این توجه به نویسنده ها، كارگردانان و دانشمندان از نصف هم كمتر شده است.
سلبریتی ها در دنیای امروز ما كه مراجع علمی و ادبی هیچ ارتباطی با مردم ندارند، جای سیاست دان ها و اقتصاددان ها، جامعه شناس ها و شاعران را گرفته اند. برای همین است كه آنان در عصر ما نقش مهمی برعهده دارند. احسان علیخانی در واكنش خود به اتهامات اخیر مطرح شده ضد او، انگیزه ی وسط كشیدن پای او به این ماجرا را انحراف افكار عمومی از مبحث اصلی دانسته است. فارغ از درستی این ادعا، واقعیت بزرگ تر آن است كه اساسا، نقش اصلی «سلبریتی»، انحراف افكار مردم است؛ خواه آنان خود از این مورد آگاه باشند، خواه نه!
این انحراف، دو شكل آشكار و پنهان دارد. در شكل آشكار آن، «سلبریتی» در ارتباط مستمر با فرد، به یكی از اشخاص مهم زندگی او تبدیل می گردد كه در بخش قابل توجهی از زندگی روزمره، ذهن او را درگیر خود می كند و دیگر جایی برای مبحث های اصلی باقی نمی گذارد. نتایج همان تحقیقات یادشده در ایالات متحده نشان داده است كسانی كه بیشترین علاقه را به سلبریتی ها دارند، همان كسانی هستند كه كمترین دغدغه ی سیاسی و مشاركت در انتخابات را دارند و با كمترین احتمال به شرایط جامعه ی خود اعتراض می كنند. به همین خاطر است كه «جورج مونبیوت»، فعال سیاسی و روزنامه نگار بریتانیایی می گوید: «اگر می خواهی مردم خاموش و بی دغدغه باقی بمانند، روزی چند بار عكس «تیلور سوئیفت» را به آنان نشان بده.»
علت چیست؟ اشغال ذهن افراد توسط سلبریتی ها؟ این توضیح شاید بیراه نباشد اما بی گمان، قانع كننده هم نیست. سلبریتی ها ویترین فریبنده ی ساختارهای اجتماعی و همان جنس های خوش رنگ و بوی روی جعبه اند. آنان این تصور را جا می اندازند كه ساختار اجتماعی به گونه ای است كه هر كس با هر شرایطی می تواند پول دار، محبوب، موفق یا در یك كلمه سلبریتی شود: «رونالدو را ببین! پدرش دائم الخمر بوده است و خانواده اش فقیر!»، «بیرانوند را دیدی كه از كارگری آغاز كرده و الان به جایی رسیده كه پنالتی رونالدو را می گیرد؟ آدم منقلب می گردد.» آری! منقلب كننده است اما نه به خاطر بیرانوندها، بلكه برای آن خیل عظیمی كه می خواستند همچون او شوند و شاید اكنون هنوز جایی در شهر تهران مشغول كار در رستورانی هستند؛ آن خیل عظیمی كه داستان هایشان از آنجائیكه «ارزش خبری» ندارد، اغلب ناشنیده باقی می ماند.
توهم بزرگ سلبریتی شدن، جوانان را فراگرفته است. برای نمونه، نظرسنجی ای نشان داده است كه ۵۴ درصد نوجوانان ۱۶ ساله ی بریتانیایی می خواهند سلبریتی شوند. خوب به آن بیندیشید! آیا امكان دارد جوانانی كه در رویای سلبریتی شدن غوطه ورند و هر روز و هر لحظه شان در این سودا می گذرد، دغدغه ی سیاسی داشته باشند و به شرایط نامطلوب اجتماعی اعتراض كنند؟! آری امكان دارد اما تنها بعد از آنكه رویایشان را بر باد رفته ببینند.
شكل پنهان انحراف افكار عمومی، به نقش آن دسته از سلبریتی ها مربوط می گردد كه در صحنه ی فعالیت های اجتماعی حضور می یابند، «كمپین» راه می اندازند، به كشورهای جنگ و قطحی زده سفر می كنند و ضد جنگ و گرسنگی سخنرانی می كنند. شاید تعجب كنید و بپرسید كه مگر چنین فعالیت هایی هم می تواند زیان بار باشد؟ مگر این همان انتظاری نیست كه ما از یك سلبریتی داریم؟
«تانجا آر. مولر»، استاد توسعه ی دانشگاه منچستر، مشكل جنبش های سلبریتی ها را سیاست زدایی از فعالیت ها می داند و اعتقاد دارد كه اغلب، تصویری مخدوش از ساختارهای پیچیده و پویای اجتماعی – اقتصادی، در خدمت توجیه راهكارهای ساده به نمایش می گذارند. آنان به هر عرصه ای كه پا بگذارند، دوربین ها به سویشان خواهد چرخید و نقطه ی تمركز اصلی رسانه ها می شوند. به همین علت، صدای فعالان و تحلیل گران واقعی دیگر به گوش عموم نمی رسد و تصویری كه سلبریتی ها از وضعیت عرضه می دهند بعنوان تصویر واقعی و چاره پیشنهادی آنان بعنوان چاره راستین پذیرفته می گردد.
برای نمونه در سال ۲۰۱۰، عده ای از سلبریتی های آمریكایی، از بن افلك گرفته تا جورج كلونی، كمپینی را برای نخریدن مواد معدنی از مناطق تحت كنترل شورشی های كنگو به راه انداختند. به دنبال آن، ایالات متحده و سپس اتحادیه اروپا شركت ها را از خرید این مواد منع كردند. هدف آنان این بود كه با كاستن از درآمدهای «شورشی»ها، به مرور از قدرت آنان و به دنبال آن از خشونت منطقه بكاهند. اما آیا این اتفاق رخ داد؟ خیر. به دنبال این تحریم ها، خیلی از كارگران معدن در این منطقه ها، از تأمین هزینه ی زندگی شان بازماندند؛ عده ای به قاچاق مواد معدنی روی آوردند و عده ای دیگر به شورشی ها پیوستند. خشونت افزایش یافت و این در نتیجه ی چاره ای بود كه سلبریتی ها برای كاهش آن برگزیده بودند.
نباید از نظر دور داشت كه سلبریتی، بازیگری مستقل از ساختار پیچیده ی اجتماعی نیست. همانطور كه گفته شد، سلبریتی خود پیامد دنیای مدرن است؛ پیامدی كه زنجیره وار نتایج دیگری را به دنبال دارد؛ نقشی در ساختار اجتماعی كه در صورت نبودن آن، بدون شك بر عهده ی مهره ی دیگری گذاشته می شد.
ایسنا – محمد جوانمرد